ز دستم بر نميخيزد که يک دم بيتو بنشينم
من اول روز دانستم که با شيرين در افتادم
به جز رويت نميخواهم که روي هيچ کس بينم
که چون فرهاد بايد شست دست از جان شيرينم
خوشا آنان که از کرسي خاک رستند و تا وراي کرسي افلاک پر کشيدند! خوشا آنان که از شهد جانشان بخشيدند تا عظمت هستي را ببخشندشان و خوشا آنان که مرجان فشاندند تا در لحظة ديدار، آستين افشانند.
طلبه شهيد، جعفر فيضي زرنق، که در دستان پرمحبت و صفاي محمد روييد، انساني است از زمرة پاکبازاني که همه چيز را يافتند. سال 1344 هجري شمسي، در قم اين کانون گرم ولايت اهل بيت -علیهم السلام- به تقدير نقشبند وجود، الفباي بودن را هجي کرد.
آنها که خواندهام همه از ياد من برفت
چون دست قدرتم به تمنا نميرسد
الا حديث دوست که فرياد ميکنم
صبر از مراد نفس به ناچار ميکنم.
کودکيهايش رادر کو چه پس کوچههاي ايام طي کرد و در باران ذکر و دعا، قرآن و خدا به تعالي رسيد. درس و مدرسه را آغاز کرد و اندوختههاي علمي خود را طريقي قرار داد در رسيدن به درگاه با عظمت خدا. دوران ابتدايي را با موفقيت پشت سر نهاد و وارد مدرسه راهنمايي شد. در آن جا از پاک معلمان سبد سبد طراوت ومعرفت چيد. دوران دبيرستان در گيرودار انقلاب و فرياد ايمان و ظلمستيزي ملت مسلمان کشور شيران بود. او به چشم خود ديد که چگونه آزادمرداني که هواي ناپاک ظلم و استبداد. راه نفسشان را بسته بود، مشت شدند و سينة گلولهها را شکافتند و درس گرفت؛ پس آن گاه که مرزهاي امن ميهناش را ناامن از هجوم ظلم ديد، بي پروا آهنگ جبهه نمود و در 24/5/1364 در چنگوله، برگ زرين تاريخ مردان مرد را به نام خود آراست.
«روحش شاد و راهش پررهرو باد»