شهید سید محمد ابراهیم جنابان
نام شهید: سید ابراهیم
نام خانوادگی شهید: جنابان
نام پدر : مهدی
محل تولد:قم
تاریخ تولد : 1342/07/22
وضعیت تاهل : متأهل
تاریخ شهادت : 1365/04/10
محل شهادت :مهران - بلندای قلاویزان
نحوه شهادت :
نام عملیات : کربلای 1
رمز عملیات : یا ابوالفضل العباس ادرکنی
محل دفن :گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام - ق 10 ر 10
‫تصاویر‬
‫زندگی نامه
‫خاطرات‬
فیلم و صوت
وصیت نامه ‫
‫اسناد‬
‫دست نوشته‬
معرفی کتاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهید حاج سید محمدابراهیم جنابان، روز پانزدهم خردادماه سال ۱۳۴۲ روز قیام تاریخی مردم ایران در مقابل ظلم و ستم در خانواده ای از سادات و سلاله رسول، در قم پا به عرصه حیات نهاد. نامش را به عشق بزرگ پیامبر رحمت و پیامبر بت شکن محمد ابراهیم نهادند و او را در سایه سار تربیت علوی با معارف الهی اسلام آشنا کردند، هفت ساله بود که راهی مدرسه شد تا الفبای زندگی را بیاموزد. او که در نخستین روزهای شکل گیری قیام حق طلبانه خمینی کبیر به دنیا آمده بود سال ها بعد در جریان اوج گیری انقلاب به صف مبارزان حق طلب پیوست و بعد از پیروزی انقلاب با اینکه در سال سوم دبیرستان تحصیل می کرد درس و تحصیل را رها کرد و به شاگردی در مکتب بسیج مشغول شد.

با آغاز جنگ تحمیلی با زحمت فراوان و بعد از کسب رضایت پدر و مادر راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات بیت المقدس و والفجر مقدماتی شرکت کرد، شوق حضور در جبهه چنان در قلبش نشسته بود که حاضر نبود حتی برای چند روزی به مرخصی بیاید. با اینکه چندین بار هدف اصابت گلوله از ناحیه دست راست و شکم و سر قرار گرفته و به شدت مجروح شده بود، اما دوباره با عشق بیشتری به میان همرزمان و بسیجیان باز می گشت و سرانجام روز دهم تیرماه سال ۱۳۶۵ روز امضای شهادت‌نامه خونبار او توسط حضرت حق و رسیدن به وصال معبود بود و محمد ابراهیم ۲۳ ساله به عنوان فرمانده گروهان در لشگر علی بن ابیطالب(ع) در حین عملیات کربلای یک در بلندای قلاویزان شربت شیرین شهادت را نوشید.

منبع: کتاب شیدایی، نوشته مريم صباغ زاده ايرانی

-جنگ تازه شروع شده بود و محمد ابراهیم هر روز از من و پدرش می خواست که اجازه رفتنش را بدهیم.    نمی دانم چرا دلم راضی نمی شد. اصلاً نمی توانستم به او بگویم که از ته دل راضی ام که برود. می دانستم تا رضایت مرا جلب نکند راهی نمی شود. این اوضاع تا وقتی که خوابش را برای من تعریف کرد ادامه داشت خواب محمد ابراهیم تأثیر زیادی رویم گذاشت احساس کردم که این پسر امانتی است که خدا به ما داده و خودش هروقت که بخواهد او را بازمی گرداند. آن روز آمد پیش من و گفت که خواب دیده می خواهد به همراه دوستش محمدعلی امینی به آسمان پرواز کند اما پنج رشته نخ که به پنجه هایش بسته شده مانع پروازش می شود بالاخره موفق می شود چهار رشته از نخ هارا پاره کند اما یک رشته دیگر او را محکم نگه داشته، بعد به من گفت: «مادرجان من احساس می کنم آن یک رشته شما هستی که اگر رضایت بدهی من بروم آن یک رشته هم از پای من باز می شود.» با لبخند به صورتش نگاه کردم گفتم:«پسرم راضی ام به رضای خدا».

راوی: مادر شهید


 

-آن روزها گردان ما در کنار هوالعظیم چادر زده بود. قرار بود بچه ها یک دوره آموزشی آبی-خاکی 22 روزه را بگذرانند. روزهای گرم و زیر آفتاب داغ و سوزان و در نقطه ای که زیر نگاه سیمینوف های دشمن بود و هر حرکت اضافه ای سبب شناسایی ما می شد باید تمرینهای سخت و طاقت فرسایی انجام می دادیم. شرایط جوی بسیار بد بود. شب ها هوا شرجی و پر از پشه های مزاحم و روزها تمرین سخت زیر آفتاب داغ. بچه ها دیگر تاب و توان نداشتند به طوری که غروب نشده همه از شدت خستگی به چادرها پناه می بردند تا لحظه ای استراحت کنند و برای تمرینات فردا صبح آماده شوند. در این شرایط و با این خستگی مفرط شب ها ما صدای ناله های عاشقانه و راز و نیازهای شبانه فردی را می شنیدیم که دور از چشم همه، خارج از چادرها، پیشانی بر خاک بندگی می سایید و عبادت می کرد. او کسی نبود جز سید محمد ابراهیم جنابان فرمانده گروهان ما از گردان حضرت معصومه (س).

راوی: همرزم شهید


 

-در عملیات والفجر هشت، ابراهیم از ناحیه سینه مجروح شد به طوری که سینه اش 30 بخیه خورد. دکتر برای او استراحت مطلق تجویز کرده بود. هنوز بخیه داشت و کاملاً خوب نشده بود که نرمش می کرد. می گفت: «بیت المال پول مفت ندارد به ما بدهد که این جا استراحت کنیم.»

 

-یک جوان لات منش آمده بود جبهه و کسی تحویلش نمی گرفت و همه به او می گفتند: «تو خلاف کاری! این جا جای تو نیست!» ناراحت شده بود و از لشگر داشت می زد بیرون که حاج ابراهیم او را دید. به او گفت: «چیه جوان! گرفته ای؟» آن جوان پاسخ داده بود: «حاجی! جبهه ای که می گفتند این است؟ مگر امام نگفت جبهه دانشگاه انسان سازی است، من آمدم این جا آدم بشوم، ولی کسی به من محل نمی گذارد، به من گیر    می دهند که تو فلانی و فلانی!» حاجی با مهربانی و درایتی که داشت، جوان را پیش خودش نگه داشت و آن جوان هم پس از شرکت در چند عملیات به شهادت رسید.

راوی: برادرشهید


 

-هر وقت از جبهه برمی گشت حامل پیام شهادت دوستان هم رزمش بود. یکبار گفت: «بابا، خسته شدم از بس خبر شهادت دوستانم را برای خانواده هایشان بردم، کی می شود خودم شهید شوم؟!»به شوخی گفتم: «راستی ابراهیم، چرا تو شهید نمی شوی؟» او هم با مزاح جواب داد: «بابا می خواهی شهید بشوم؟ تا حالا آیه(وجعلنا...) را می خواندم، اما دیگر نمی خوانم.» چیزی نگذشت که ابراهیم در عملیات بعدی به شهادت رسید و خدایی شد.

راوی: پدر شهید


 

-انگار می دانست که قرار است خدایی بشود. پیش از عملیات کربلای یک، ابراهیم از ناحیه گردن مجروح شده بود. فرمانده لشکر به ایشان گفت: «اگر سخت تان است در این عملیات شرکت نکنید.» اما ابراهیم در جواب گفته بود: «تکلیف من در این عملیات روشن می شود.» من هم در آن زمان قصد ازدواج داشتم و به ابراهیم گفتم که می خواهم ازدواج کنم. ابراهیم هم گفت: «صبر کن، این عملیات تمام بشود.» عملیات تمام شد و تکلیف ابراهیم با خودش و خدا و همه ما مشخص شد. او به دیدار خدا شتافت تا گمشده اش را پیدا کند.

راوی: برادر شهید


 

-وقتی از مکه آمد، گفتم: «پس من چی؟ من هم آرزو دارم به مکه بروم.» برگشت و گفت: «مادر عزیزم اگر می خواهی به زیارت خانه خدا شرفیاب شوی، حتما نماز شب بخوان و از خدا درخواست کن. اگر این کار را انجام بدهی قول می دهم سال دیگر همین موقع به حاجتت برسی.» حاج ابراهیم پس از چند ماه شهید شد و درست چهلم شهادت او، من و برادرش حاج سید اسماعیل در مکه مکرمه بودیم. مراسم چهلم را هم همان جا برگزار کردیم .

راوی: مادر شهید   


منابع: کتاب شیدایی، نوشته مريم صباغ زاده ايراني/ نشریه قافله نور، آبان 1388/ کتاب تا بهشت، برگی از خاطرات شهدای استان قم

قسمتی از وصیت نامه شهید:

باید تا آخر بایستیم و پابرجا بمانیم. یا کشته شویم و یا پیروز. هم چنان که امام حسین (ع) به ما آموخت. عزت و شرف ما در گرو این جنگ است .

شهید سید محمد ابراهیم جنابان

 

 

این کتاب از مجموعه ستارگان حرم کریمه روایت سرداران و فرماندهان استان قم است که به گوشه هایی از زندگی این شهیدان می پردازد.


نام کتاب: شهید سید محمد ابراهیم جنابان

نویسنده: زهره شریعتی      ناشر: انتشارات حماسه یاران          قیمت: ۲۵۰۰ تومان     قطع: پالتویی