شهید حاج عباس عاصمی
نام شهید: عباس
نام خانوادگی شهید: عاصمی
نام پدر : اسماعیل
محل تولد:قم
تاریخ تولد : 1346/07/07
وضعیت تاهل : متأهل
تاریخ شهادت : 1390/04/30
محل شهادت :کنه مشگه (مرز عراق)
نحوه شهادت :برخورد با مین
نام عملیات :
رمز عملیات :
محل دفن :گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام
‫تصاویر‬
‫زندگی نامه
‫خاطرات‬
فیلم و صوت
وصیت نامه ‫
‫اسناد‬
‫دست نوشته‬
معرفی کتاب

 

 

 

 

 

 

 

 

شهید حاج عباس عاصمی در شهر مقدس قم، محله‌شهید کیوانفر، کوچه رهبر و در تاریخ ۱۳۴۷/۷/۷ چشم به جهان گشود.

وی فرزند دوم خانواده بود و از همان کودکی علاوه بر درس و مدرسه، در مسجد نیز حضوری پر رنگ داشت، و ابعاد شخصیتی ایشان هم در همین مکان مقدس شکل گرفت.

عباس از همان سال های آغازین زندگی بسیار مؤدب و خداشناس بود و سخنان او، هر چند در قالب کلماتی ساده و کودکانه بیان می شد؛ اما پر مغز و سرشار از معرفت بود و به گفته‌ی پدر: «بعضی صحبت های او با مغز ایشان جور در نمی آمد.»

دوران تحصیلات ابتدایی عباس، مصادف بود با ایام پر جوش و خروش اعتراضات، تظاهرات و قیام مردم به رهبری حضرت امام خمینی(ره ) بر ضد حکومت پهلوی؛ باتوجه به تعطیلی مدارس در آن ایام پر تلاطم، عباس نیز به سیل خروشان انقلاب پیوست و از سن ۱۱ سالگی در تظاهرات مردمی حضوری فعال داشت.

آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هم همزمان بود با آغاز شکوفایی و جوانی عباس؛ او ۱۵ ساله شده بود و در اول دبیرستان درس می خواند که ناقوس بد آهنگ جنگ تحمیلی نواخته شد و عباس خود را در میان کربلاییان دیگر یافت.

سن و سال کم او مانع از درک درست شرایط زمان نبود، به خوبی می دانست که اکنون زمان پاسخگویی به ندای هل من ناصِراً ینصرنی حسین زمان، خمینی کبیر است و نیز می‌دانست که نهال نورس انقلاب اسلامی برای بارور شدن به ایثار و فداکاری مخلصانه عباس‌ها، علی اکبرها، قاسم ها و در یک کلام عاشوراییان دارد. و این شد که داوطلب اعزام به جبهه شد و برای اولین بار از طرف دبیرستان، برای مأموریتی ۱۵ روزه به منطقه‌ گیلان غرب اعزام شد.

این مأموریت مقدمه ای برای حضور مستمر او در جبهه های حق علیه باطل شد، به این ترتیب که از مدت ۸ سال دفاع جانانه ملت مسلمان ایران، ۴۸ تا ۵۰ ماه را در عرصه های مختلف جبهه های جنگ حضوری فعال داشت.

عباس ۱۶ ساله بود که به همراه دوستانش به منطقه‌ی سردشت اعزام شد، دل شیدایی او در سنگرها و تپه‌های پدافندی آرام نمی گرفت و دلش می خواست به مناطق عملیاتی اعزام شود تا در تقابلی رو در رو غیرت عباس گونه‌اش را به رخ یزدیان بکشد، کوچک‌تر از اطرافیان خود بود، اما تحلیل او از اوضاع جنگ بسیار عمیق و متفکرانه بود و از همان روزها، می خواست کاری بکند، مفید باشد و به معنای واقعی حضوری مؤثر داشته باشد. فرماندهان نیز قابلیت های او از جمله درایت و شجاعتش را به خوبی کشف کرده و از همان ابتدا ایشان را از گروه پدافند مستقر در آن جا جدا گردند و وی به‌عنوان بی‌سیم‌چی واحد اطلاعات لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب(ع) مشغول به کار شد و بعد از مدتی یکی از ارکان این واحد به شمار می رفت.

این سرباز رشید اسلام، جانبازی سربلند بود. در طول حضور در جبهه سه بار مجروح شد، اصابت ترکش به گردن، شکم و پای راست و نیز عبور گلوله از پای چپ، از جمله جراحت های او در جنگ بود؛ که بعضی از این جراحت ها او را تا سر حد شهادت هم برده بودند. اما خواست و اراده‌ خداوند حکیم این بود که عباس ذخیره‌ الهی باشد تا در چنین روزهایی- با شهادتش- غبار غفلت و نسیان را از چشمان چون مایی بشوید .

پس از فروکش کردن شعله های سرکش جنگ، فعالیت های خود را در همان واحد اطلاعات لشکر ۱۷ حضرت علی‌بن‌ ابیطالب(ع) از سر گرفت و چونان عقابی تیزبین حرکت دشمنان داخلی و خارجی را رصد می‌کرد. در حالی که در فراق یاران سفر کرده‌اش می سوخت و برای پیوستن به آن ها لحظه شماری می‌کرد.

این شهید عزیز در حین خدمت در سنگر اطلاعات سپاه، تقریباً از سال ۷۱ به گروه تفحص شهداء پیوست و به همراه دیگر دوستانش به جستجوی یاران شهیدش پرداخت. آن ها به واسطه ی تخصص‌شان در واحد اطلاعات، به خوبی با مناطق عملیاتی آشنا بودند و با کمک تجربیات دیگر دوستانشان در واحدهای ایثارگران، مهندسی و تخریب به جستجوی یاران پر و بال سوخته‌ خمینی کبیر (ره) پرداختند، تا بلکه اثری از بدن های مطهرشان بیابند تا شاید دل مادری بی‌قرار از فراق فرزند را قراری دهند یا انتظار جانکاه فرزند شهیدی را به نشانه‌ای پایان بخشند.

شهید عاصمی مسئول تفحص لشکر ۱۷ حضرت علی‌بن‌ ابیطالب(ع) بود و بیش از ۲۰۰ بار برای تفحص شهدای جنگ تحمیلی به مناطق مختلف اعزام شد.

او در سال ۱۳۷۴ جانشين گروهان شناسايي معاونت اطلاعات نظامي سپاه قم انتخاب شد و تا پيش از آن كه در سال ۱۳۸۸ به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه علي‌بن ابيطالب(ع) منصوب گردد در مسئوليت هاي گوناگون به اسلام و انقلاب خدمات شاياني نمود.

از خصوصیات بارز این شهید عزیز، تعلق خاطر وی به ائمه معصومین(ع) بود. او تقریباً برای شهادت همه ائمه‌ اطهار(ع) در منزلش مراسم داشت و علاوه بر این؛ در لباس خادم حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) نیز به زائرین حضرت خدمت می کرد.

یک روز که ایشان روی صندلی مخصوص خادمین حرم مطهر نشسته بود، یکی از دوستانش به شوخی به او گفت: «حاج عباس این جا که شهید نیست! این جا دنبال چی می گردی؟» عباس با لبخند همیشگی اش جواب داد: «این جا دنبال شهید نمی گردم، این جا دنبال شهادت می گردم!»

شهيد عاصمي در سال ۱۳۸۹ مسئول معاونت اطلاعات قرارگاه امنيتي امام علي(ع) گرديد. وي اين بار نيز با رداي سبز و مقدس پاسداري در خدمت به نظام اسلامي لحظه اي فروگذار نكرد. روح تشنه اش كه سالها انتظار وصال رب ازلي را مي كشيد سرانجام در تاريخ ۱۳۹۱/۴/۳۰ از سرچشمه جوشان شهادت سيراب شد. او كه به همراه ۵ تن ديگر از پاسداران انقلاب اسلامي مشغول سركشي از مناطق درگيري سپاه با منافقين كوردل گروه پژاك در غرب كشور بود بر اثر انفجار مين به ديار ابدي و همرزمان شهيدش پيوست.  

منبع: اسناد موجود در موسسه فرهنگی حماسه ۱۷

 

یکی از خصوصیات شهید عاصمی استفاده بهینه از امکانات در انجام کارها بود. او نسبت به بیت المال خیلی حساسیت نشان می‌داد. به عنوان مثال هر موقع افراد از قسمت های دیگر با همراه ایشان تماس می‌گرفتند بلافاصله تلفن را قطع می کرد و از تلفن داخلی با آنها تماس می‌گرفت تا بیت المال تضییع نشود. ایشان پیش از شهادت به درخواست خودش مبلغی را که به عنوان حق جانبازی در فیش حقوقی اش وجود داشت را قطع کرده بود.

راوی: همرزم شهید


 

 

از همان زمانی که به بلوغ رسیدند حساب خمس خودشان را کرده بودند. خیلی از اقوام بودند که اهمیتی به این مسئله نمی دادند اما با برخورد ایشان که همیشه اهل عمل بودند دیگران هم به این مسئله خمس مقید شده بودند. برای همین وقتی که ازدواج کردیم آخر فروردین را به عنوان سال خمسی مشخص کرده بودیم که همه اقوام به خانه ما می آمدند و حاج آقا هم دعوت می کردیم برای اینکه حساب خمس اشخاص فامیل مشخص شود. یک دفتری تهیه کرده بودند و می نوشتند که هرکسی چه مقدار بدهکار است. چند سال که گذشت و از انجام آن مطمئن شدند به اقوام گفتند: «حالا بروید دفتر مراجع بقیه حساب و کتاب ها را انجام دهید.»

راوی: همسر شهید


 

 

چندین سال مسئول تفحص لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) بود اما هیچ گاه خود را با این عنوان معرفی نمی‌کرد. در مرامش نبود که بخواهد خودش را به عنوان مسئول معرفی کند. همیشه دست‌ها و لباس‌هایش روغنی، گازوئیلی و خاکی بود. گاهی وقتها پیش می آمد که خودش روی بیل میکانیکی می نشست و کار می کرد. گاهی هم روی اتوبوس می نشست و نیروها را جا به جا می کرد. خادم به تمام معنا بود. هیچ وقت از تفحص حرف نزد در هیچ برنامه ای هم شرکت نکرد که بخواهد از کار در تفحص و سختی های آن بگوید. یادم است که می گفت روغن و گریس بیل میکانیکی و بیل و کلنگ تفحص با من و روایت تفحص و بقیه کارها با شما.

-زمانی در منطقه طلائیه مشغول تفحص شهدا بودند، شرایط بسیار سختی بود طوری که با قایق برایشان آذوقه می بردند اما شهید عاصمی یک ماه تمام در آن منطقه ماند. مصمم بود که در عمق این خاک اجساد شهدا پیدا خواهند شد. کار در منطقه مصادف با ایام ماه محرم شده بود با این حال ایشان به همراه تعدادی از دوستان در منطقه ماندند. حاج عباس خودش روی بیل میکانیکی می نشست و مشغول می شد. گاهی که به عمق چند متری می رسید بوی لجن سرتاسر منطقه را می گرفت ولی او با این وجود کار را ادامه می‌داد. خودش می گفت در حال انجام کار با بیل میکانیکی در عمق چند متری بودم که با وجود بوی آزار دهنده لجن به یکباره متوجه بوی عطر در فضا شدم و جنازه شهیدی نمایان شد که تمام بدنش معطر بود. بعد هم یکی یکی جنازه دیگر شهدا را پیدا کردیم.

راوی: برادر حاج حسین کاجی

 


 

ارتباط خود را با شهدا حفظ کرده بود. بعد از جنگ با ورود در تفحص لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) و پس از آن در راهیان نور و نمایشگاه های دفاع مقدس در قم که هر ساله در هفته دفاع مقدس برگزار می‌شد. همیشه برای برپایی نمایشگاه های دفاع مقدس در سالهایی که در جوار شهدای گمنام کوه خضر نبی(ع) برپا می‌گردید قبل از برپایی نمایشگاه ابتدا بنده و شهید عاصمی و حاج حسین کاجی می رفتیم کوه. معمولاً هم صبح زود بود. به محض اینکه می رسیدیم قبل از هرکاری حاج عباس کفش هایش را از پا در می آورد و می‌رفت سراغ شهدا. شهدایی که خودش به آنجا آورده بود...

-از آن دسته آدم هایی بود که برای انجام هر کار تنها رضای خداوند را مد نظر قرار می داد به همین خاطر حاضر نبود که از او تقدیری به عمل بیاید یا بواسطه خدماتی که انجام داده بخواهند هدیه ای به او بدهند. یکبار هم که در مجلسی از او به خاطر زحماتی که در برپایی نمایشگاه های دفاع مقدس کشیده بود تقدیر به عمل آمد و به رسم یادبود سکه ای به او اهدا شد این سکه را داده بود به یکی از بچه‌هایی که در جریان برپایی نمایشگاه کمک کرده بود ولی برای تقدیر و تشکر اسمش را از قلم انداخته بودند.

تازه بعد از شهادتش بود که این را فهمیدیم...

راوی: برادر حاج احمد بیطرفان


 

عاشق ائمه بود مخصوصا حضرت زهرا(س)؛ مراسم روضه خوانی را در خانه مان با روضه حضرت زهرا(س) شروع کردیم بعد گفتند امام هادی(ع) هم خیلی مظلوم است و کم کم آورد داخل برنامه ها کم کم برنامه‌های مراسم را به محرم هم کشاند، قبل از شهادتش مولودی برای امام حسین (ع) توی ماه شعبان هم گرفت و در همین ماه هم به شهادت رسید و فکر می کنم از همان مولودی حاجتش را هم گرفت.

راوی: همسر شهید


 

 

ظهر روزی که این عزیزان به شهادت رسیدند در منطقه ای برای صرف ناهار توقف کردیم. شهید عاصمی سمت چپ بنده نشسته بود. همگی مشغول صرف ناهار شدیم که یک لحظه متوجه شدم حاج عباس نان خشک و ماست می خورد. وقتی علت را از ایشان سئوال کردم گفتند: «این ناهار برای بچه هایی تهیه شده که در منطقه مستقر هستند نه برای من که اینجا مهمان هستم.» برای بنده خیلی جالب بود که این شهید عزیز حتی در آخرین لحظات عمر پر برکت خود این حالات و روحیات خاص را حفظ کرده بود و به این گونه مسائل توجه داشت.

راوی: برادر علی امیری


 

منابع:

اسناد موجود در موسسه فرهنگی حماسه ۱۷

نشریه خم شماره ۳ ، معاونت پژوهش و مطالعات راهبردی موسسه روایت سیره شهدا

قسمتی از وصیت‌نامه:

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون.

هرگز گمان مبرید آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

حمد و سپاس خداوند متعال که ما را در زمانی زندگانی بخشید که از نعمت انقلاب اسلامی بهره مند شدیم و از ثواب شرکت در جهاد در راه او استفاده می کنیم (اگر خداوند قبول فرماید) و از عصر گمراهی و ضلالت و تباهی و فساد به دور هستیم و راهی برای رسیدن به بهشت و دری برای داخل شدن به آن برای ما گشود که آن را جهاد فی سبیل الله خواندندش و معصومین گفته اند که جهاد دری است از درهای بهشت که گشوده نمی شود مگر برای خالصان درگاهش.

و شهادت لباسی است زیبا بر اندام ما اگر لیاقت آن را داشته باشیم. گروهی هستند که لیاقت حضور درجبهه ها را ندارند و با وجود عدم لیاقت، مغرضانه صحبت می کنند و از رفتن به جبهه ها ایراد می گیرند و من در جواب آنان این آیه را می نویسم (الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)

«منافقان به برادران خود گفتند- در حالی که حمایت از آنان دست کشیده بودند- اگر آنها از ما پیروی می کردند کشته نمی شدند، بگو پس مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست می گویید.» (سوره آل عمران آیه ۱۶۸)

و بدانید که ما به کامل رسیده است و اين منتي عظيم است از طرف خدا بر ما که نصیب هرکس نمی شود و گروهی هستند که زندگانی در این دنیا را ترجیح می دهند ولی این دنیا بر ما نصیب هرکس نمی شود و گروهی هستند که زندگانی در این دنیا را ترجیح می دهند ولی این دنیا برای ما ارزشی ندارد که آخرت را فدای آن کنیم البته بهشت را به بها دهند نه بهانه و ما هم بهای مناسب وضع خود که همان جانمان باشد برای آن می پردازیم و خوشحالیم از اینکه خداوند آن را قبول می کند. سفارش من به همرزمان خود این است که جبهه ها را خالی نکنند و به تمامی امت اسلامی می گویم نکند در آخر اهل کوفه در آییم و امام امت را تنها بگذاریم...

منبع: اسناد موجود در موسسه فرهنگی حماسه ۱۷

 

کتاب شهید عباس عاصمی

 

این کتاب از مجموعه ستارگان حرم کریمه روایت سرداران و فرماندهان استان قم است که به گوشه هایی از زندگی این شهیدان می پردازد.

 


نام کتاب: شهید عباس عاصمی

نویسنده: فائزه سعادتمند        ناشر: انتشارات حماسه یاران           قیمت: ۲۵۰۰ تومان                 قطع: پالتویی