شهید محمدحسین کبیری
نام شهید: محمدحسین
نام خانوادگی شهید: کبیری
نام پدر : محمدمهدی
محل تولد:قم
تاریخ تولد : 1337/09/03
وضعیت تاهل : متأهل
تاریخ شهادت : 1361/06/02
محل شهادت :پاسگاه زید
نحوه شهادت :توسط دشمن در جبهه
نام عملیات : رمضان
رمز عملیات : یا صاحب الزمان ادرکنی
محل دفن :گلزار شهدای خورآباد
‫تصاویر‬
‫زندگی نامه
‫خاطرات‬
فیلم و صوت
وصیت نامه ‫
‫اسناد‬
‫دست نوشته‬
معرفی کتاب

شهید محمد حسین کبیری در سال ۱۳۳۷ در روستای خورآباد از توابع شهر مقدس قم، دیده به جهان گشود. محیط ساده و صمیمی روستا که تولد او را رقم زد، فضای پاکی بود تا ارتباط هرچه بیشتر او را با معبود خود فراهم سازد. حسین دوران کودکی را در فضای مملو از عشق به خدا و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، در خانواده ای اصیل و مذهبی سپری کرد.

در هفت سالگی با شور و اشتیاق پا به مدرسه گذاشت و سالها به تحصیل علم و معرفت روی آورد. او سرمایه معنوی زندگی را با فراگیری قرآن به دست آورد و با آن انس و الفت پیدا کرد. فطرت پاک و تربیت خانوادگی، او را چنان پرورش داده بود که در سالهای کودکی و نوجوانی هم اعتقاد و باورهای دینی و مذهبی، با رفتاری نیکو و مردم دوستی زندگی کرد. در آغاز جوانی به کمک پدر در شغل کشاورزی شتافت و سپس علی رغم میل باطنی خود در دوران طاغوت به سربازی رفت.

 

دوران سربازی او با آغاز نهضت امام خمینی(ره) مصادف شد. او با استفاده از فرصت پیش آمده، فعالیتهای سیاسی و ضد طاغوتی را در برپایی جلسات مخفیانه، سخنرانی علیه رژیم منحوس پهلوی، پخش اعلامیه و برگزاری مجالس سوگواری سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) شکل داد.

وقتی شنید حضرت امام(ره) فرمان داده اند که سربازان پادگان ها را ترک کنند، او که فرمان از رهبر و مرجع تقلید خود می برد در صدد برآمد خود و دیگر فرزندان متعهد این مرز و بوم را از خدمت زیر پرچم طاغوت رهایی دهد و به صفوف ملت انقلابی بپیوندند، تا این که موفق به این کار شد و در صحنه های مختلف مبارزه در کنار مردم به سهم خود خروش برآورد و گام زد. او تا پیروزی انقلاب اسلامی و شکست نظام استبدادی پهلوی از پای ننشست و برای آگاه سازی مردم روستا می کوشید و به منظور تحقق این هدف با دعوت از روحانیون متعهد به ارشاد و هدایت مردم پرداخت.

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، برای اتمام دوران خدمت، لباس سربازی به تن کرد. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد مقدس پیوست. با توطئه های ضد انقلاب، به کردستان رفت و در درگیری با فتنه انگیزان از خدا بی خبر حضور یافت.

با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب شتافت و بنا به وظیفه، در میدان های رزمی و حماسی جنوب به جنگ با دشمنان خدا رفت. در عملیات متعددی شرکت کرد. او آن چنان لایق و شایسته بود که مسئولیت‌های مختلفی به او سپرده شد. او تنها به جبهه و سنگرهای عزت و شرف وابسته بود و اگر به مرخصی می‌آمد، همواره دلش در منطقه عملیاتی بود. جبهه او را ساخته بود، حالت معنوی خاص، قلبی با صفا، چشمی اشکبار و روحیه ای حماسی داشت و جمع این خصلت ها در او نعمت و موهبت الهی بود.

سراسر زندگی اش عشق به حق تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت(ع)بود. او در پی رسیدن به حقیقت، معرفت و کمال از هر فرصتی برای مطالعه و تحقیق استفاده می کرد. اهل شب زنده داری، نافله شب و تلاوت قرآن بود. با دعا و نماز مأنوس بود.

در عملیات رمضان فرماندهی گردان مالک اشتر را به عهده داشت. اما جاذبه فرماندهی، هیچ گاه دلش را فریفته نکرد. او همیشه در مقابل بندگان خدا متواضع بود و دست ادب به سینه داشت.

در همین عملیات بود که شوق دیدار معبود در وجودش زبانه کشید و در مرحله پنجم آن با رشادت و شهامت بی نظیر دشمن را به خاک مذلت نشاند و خود با دلی پاک و ایمانی استوار پس از سیر در وادی سلوک وجهاد، علم و تهذیب نفس و سرافرازی به شهادت رسید اما پیکر پاکش سالهای سال در میدان نبرد، نورافشانی کرد و عاقبت پس از سیزده سال و نیم انتظار، پیکر او توسط گروه تفحص شهدا به دست آمد و با شکوه فراوان تشییع و در تاریخ ۷۳/۱۲/۴ با شکوه فراوان در گلزار خورآباد به خاک سپرده شد.

منبع:

کتاب ستارگان خاکی، نوشته محمد خامه یار

 

در انجام فرایض و مستحبات هیچ کوتاهی نمی کرد. زیاد می دیدم در گرمای تابستان و سرمای زمستان روزه می گرفت و در وسط حیاط خانه به نماز می ایستاد. از او می خواستم به داخل اتاق بیاید و روی فرش بنشیند اما او ترتیب اثر نمی داد. یک روز که زیاد اصرار کردم، گفت: «نماز جعفر طیار می خوانم و باید زیر آسمان باشم!»

-برای خرید مراسم جشن ازدواج حسین به بازار رفته بودیم که از فاجعه هفتم تیر و شهادت آیت الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران برجسته حضرت امام(ره) باخبر شدیم. با شنیدن این خبر، حسین که سخت متأثر شده بود از ما خواست، تا فرصت بعد، دست از خرید نگه داریم. ما هم احترام کردیم، برنامه خرید را به تأخیر انداختیم و مراسم جشن را به بعد از اربعین این عزیزان موکول کردیم.

آن وقت هم که می خواستیم مراسمی را برپا کنیم، گفت: هیچ کس حق ندارد دست بزند، شادی کند، یا حنا ببندد. در کمال سادگی بدون انجام هیچ تشریفاتی، خانم او را با سلام و صلوات به خانه آوردیم.

راوی: مادر شهید

 


یکبار از باب امر به معروف و نهی از منکر، با سعه‌ی صدر و با برخوردی متین مساله ای را به بنده تذکر داد. روز بعد هم با کمال ادب و تواضع صورتم را بوسید و گفت: «امیدوارم از من دلگیر نشده باشید، تنها می‌خواستم به وظیفه خود عمل کرده باشم.»

راوی: برادر سید رضا صادق الوعد


 


در اهواز به مناسبتي آيه شریفه "اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم" را تلاوت کردم. پس از اتمام سخنراني، شهيد حسين کبيري نزد من آمد و گفت: «به اين آيه بسيار علاقمندم و در زندگي به اين آيه عمل کرده ام.» پرسيدم: «کجا؟» گفت: «در دوران سربازي به دستور امام از پادگان گريختم و پس از پيروزي انقلاب دوباره لباس سربازي را به تن کردم.» گفتم: «اين کار در واقع عمل به آيه است.» گفت: «شما دعا کنيد، موفقيت بيشتري داشته باشم و من در راه اين آيه بميرم.» بعد اين آيه را با حالتي خاص تلاوت کرد و دوباره گفت: «حاج آقا دعا کنيد من در راه اين آيه بميرم.»

راوی:حجت الاسلام اقباليان


 

 

يادم مي آيد درروستاي ما روحاني فاضلي بود که داراي شرايط امامت جماعت بود، اما چون کسي او را نمي‌شناخت به او اعتنا نمي کرد. لذا با توجه به اهميت برگزاري نماز جماعت، ايشان کسي را که مورد تأييد مردم بود آورد تا به عدالت آن روحاني گواهي دهد. بالأخره با تلاش و پیگیری های محمدحسین نماز جماعت در روستا برپا شد و به شکل مطلوبي ادامه يافت.


- واقعاً در زندگي با ديگران فرق داشت، زندگي اش خدايي بود. غذاي خود را با فقرا تقسيم مي کرد و دست نوازش بر سر يتيمان مي کشيد. در همسايگي ما پيرزني، زندگی می کرد که کس و کاري نداشت، اما محمد حسين به او رسيدگي مي کرد و مايحتاج زندگي اش را از شهر مي خريد. از سپاه که مي آمد، يکسره سراغ او مي رفت. ظرف و ظروفش را مي شست و خانه اش را جارو مي زد، بعد به منزل مي آمد.

راوی: مادر شهید


 

 

دوست و رفيقي داشتم به نام محمد حسين موحدي. چند روز پیش از عمليات رمضان او را ناراحت ديدم پرسيدم: «چی شده إن‌شاءالله که خير است؟» گفت: «هيچ چي، نامه اي به دستم رسيده در آن نامه نوشته اند، بچه ات سقط شده و مادرش هم در بيمارستان بستري است. مي خواهم چند روزي مرخصي بگيرم و سري به خانه بزنم.» به اتفاق او پيش فرمانده گردان، شهيد کبيري رفتيم و من موضوع را به اطلاع ايشان رساندم و تقاضاي مرخصي کردم. ایشان بي درنگ مقداري قرص و دارو از جيبش بيرون آورد و گفت: «باور کنيد من ناراحتي اعصاب دارم، روزي چند تا قرص مي خورم. ديروز هم نامه اي به دستم رسيد مراسم جشن خواهرم است و او هم کسي را ندارد....». محمد حسين موحدي این سخن را که شنید با ايماني راسخ گفت: «من در کنار شما مي مانم و با هم به مرخصي مي رويم!» چند روزي گذشت تا اين که هم دوست ما، هم فرمانده عزيزمان برادر محمد حسين کبيري به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.

راوی: برادر مرتضی اسحاقی


 

 

حماسه سرخ و مقدسی که شهید کبیری در عملیات رمضان آفرید، هرگز فراموش شدنی نیست او در آن منطقه عملیاتی با توجه به گرمای طاقت فرسا، تسلط دشمن و موقعیت بد جغرافیایی، ایثار و از خود گذشتگی را به حد اعلا رسانده بود.

در مرحله چهارم عملیات، دشمن اقدام به خنثی کردن تک نیروهای اسلام نمود، اما شهید بزرگوار محمد حسین کبیری با این که فرماندهی گردان را عهده دار بود، آرپی جی به دست گرفت و به شکار تانک های دشمن رفت و در زیر آتش شدید تیربار و گلوله مستقیم تانک ها، ایستادگی کرد و عاقبت هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت نایل آمد.

راوی: سردار حاج احمد فتوحی


 

 

وقتی خبر شهادت شهید کبیری در روستا پیچید، غباری از غم و اندوه در همه جا نشست. زن و مرد، پیر و جوان به یاد خوبی هایش اشک ریختند، در عزای او گریستند و به سر و سینه زدند. آخر او در روستا از هیچ تلاش و کوششی برای خدمت به مردم دریغ نمی کرد.

راوی: برادر سید رضا صادق الوعد


 

منبع:

کتاب ستارگان خاکی، نوشته محمد خامه یار

 

آنان که به خدا و روز جزا ایمان آوردند و هجرت و جهاد کردند در راه خدا با مالها و جانهایشان درجه بزرگی پیش خداوند دارند و به درستی که آنان فائزون به رحمت الهی هستند.

از آنجایی که هر آن صدای مظلومانه مسلمانان و مستضعفان جهان به گوش می رسد و خداوند متعال فرمان می دهد که چرا در راه  خدا جهاد نمی کنید در حالی که مستضعفان جهان زیر فشارند و از آنجایی که دشمنان دین خدا و حق و عدالت کمر به ریشه کن کردن این دین حق یعنی اسلام بسته اند البته به خیال خام خود، برای  خود که به عنوان یک فرد پرورش یافته در مکتب اسلام و مکتب قهرمان پرور که خود را پیرو خط علی اکبر حسین قلمداد کرده ام، برای خود وظیفه دانسته و از آنجا که برای مردان خدا محال است که بنشینند و دین خدا دست خوش دشمنان گردد، بدین جهت جهاد را در راه خدا شروع نموده و از تمام جوانان متعهد و مسئول، تقاضای همفکری و همکاری را در این جهاد مقدس می‌نمایم و به پدر و مادر خود شهادت در راه دوست را تبریک گفته و آنان را از ذره ای حزن و ناراحتی برحذر می‌دارم. امیدوارم که اگر در زندگی من خدمتی به اسلام نشد از مرگ من خدمتی به اسلام شده باشد. در خاتمه وصیت نامه از خداوند متعال پیروزی کامل اسلام و استقرار نظام عدل الهی اسلام را مسئلت نموده و سلامتی و طول عمر رهبر کبیر اسلام و پدر روحانی همه مسلمانان و مستضعفان جهان را از خداوند متعال خواستارم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته پاسدار محمد حسین کبیری

 

شهید محمدحسین کبیری

 

 

این کتاب از مجموعه ستارگان حرم کریمه روایت سرداران و فرماندهان استان قم است که به گوشه هایی از زندگی این شهیدان می پردازد.


نام کتاب: شهید محمدحسین کبیری

نویسنده: فائزه سعادتمند      ناشر: انتشارات حماسه یاران          قیمت: ۲۵۰۰ تومان     قطع: پالتویی