شهید عبدالله معیل
نام شهید: عبدالله
نام خانوادگی شهید: معیل
نام پدر : محمد
محل تولد:قم
تاریخ تولد : 1332/06/02
وضعیت تاهل : متأهل
تاریخ شهادت : 1364/11/25
محل شهادت :عراق - فاو
نحوه شهادت :توسط دشمن در جبهه
نام عملیات : والفجر 8
رمز عملیات : یا زهرا (س)
محل دفن :گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام - ق 8 ر 9
‫تصاویر‬
‫زندگی نامه
‫خاطرات‬
فیلم و صوت
وصیت نامه ‫
‫اسناد‬
‫دست نوشته‬
معرفی کتاب

 

 

شهید عبدالله معیل در سال ۱۳۳۳ در قم چشم به جهان گشود دو ساله بود که پدر خود را از دست داد و بدین ترتیب از کودکی طعم یتیمی را چشید مادرش او را با مشقت و تنگدستی بزرگ کرد تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد در ۹ سالگی شاهد وقایع خونین ۱۵ خرداد و ۴۲ بود و آن جریانات در روحیه ضد ظلم او نقش بست و او را برای مبارزه در آینده مهیا می نمود در زمان دبیرستان در حین تحصیل و کار مبارزه علیه نظام ستم شاهی را فراموش نمی کرد در جلساتی سخنرانی اساتید محترم حوزه از جمله آیت الله مشکینی و محقق داماد شرکت می جست از آنجایی که علاقه فراوانی به امام امت داشت نوارهای امام را گوش می داد و به دیگران توصیه می کرد همچنین کتابهای امام بویژه کتاب حکومت اسلامی را مطالعه و در بین دوستان پخش می کرد افکار و خط امام بدون هیچ گونه ترسی ترویج می کرد و در همان حال با خرافات و شرک طاغوت مبارزه می کرد خود را ملزم به خواندن قرآن می کرد و در آیات آن تدبر و در زندگی بکار می‌بست.

 

شهید معیل چون مسئولیت سرپرستی خانواده را به عهده داشت لذا برای تأمین معیشت خود و مادرش در یکی از دفاتر اسناد رسمی کار می کرد در همین کار مردم را نسبت به اعمال و قوانین ضد اسلامی رژیم آگاه می کرد و چون مقلد امام بود مردم را به عدم پرداخت مالیات و کارشکنی در دستگاه طاغوت با بی‌باکی دعوت می نمود در سال ۵۲ اقدام به تاسیس یک انجمن اسلامی تحت عنوان آل محمد نمود که بسیار جلسه با برکتی بود در جذب جوانان به اسلام و مبارزه علیه رژیم طاغوت که هنوز آن جلسه برقرار است آنگاه با یک خانواده مذهبی وصلت نمود که نتیجه آن دو فرزند پسر بود که از او به جا مانده است بعد از پیروزی انقلاب لباس مقدس پاسداری را ترجیح داد و در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شد ابتدا مسئول کارگزینی سپاه قم بود و بعد برای خدمت بیشتر به مردم در واحد بسیج به مدت ۵ سال مشغول شد اخیراً مدت ۹ ماه در جبهه مشغول نبرد بود و در حالی که مسئولیت واحد بسیج لشگر علی‌بن ابیطالب(ع) را به عهده داشت در عملیات والفجر ۸ به شهادت نائل و به معشوق حقیقی خود ملحق شد.

 

-دلش می خواست روحش را پرواز دهد. می خواست دلش پا در گل نماند. دستورات معنوی و دینی را پیگیری می کرد. جالب بود، از سال های قبل از انقلاب در نماز آقای بهجت شرکت می کرد. آن موقع هنوز خیلی ها آیت الله بهجت را نمی شناختند. اما عبدالله به ایشان ارادت خاصی داشت و نمازش را به امامت ایشان می خواند.

 

-با قرآن دوست بود. جالب این بود که رفاقتش با کتاب خدا خیلی اصیل و عمیق بود. یعنی فقط روخوانی نبود. گاهی ساعت ها می نشست، معنی و تفسیر آیات را می خواند و در موردشان تفکر می کرد. همین هم باعث شده بود که خودش فردی عمیق و دقیق باشد.

 

-موقع نماز که می شد، حتما عبدالله را توی مسجد می دیدیم. حتی نماز صبح را با جماعت می خواند. در جبهه هم همین طور. باز اذان بود و عبدالله که در صف نماز جماعت بود. ساعات ملاقاتش با خدا را هیچ وقت از دست نمی داد و همیشه هم زودتر خودش را به محل ملاقات می رساند.

 

-صدای روضه خوان که بلند می شد، سر عبدالله پایین می آمد و شانه هایش می لرزید و آرام آرام صدایش به گریه بلند می شد. شرکت کننده فعال هیأت ها بود. رمز آمدنش در دنیا، رشد کردنش و صعودش در زندگی و عاقبت به خیریش را، در اهل بیت (علیهم‌السلام) می دید. به خاطر همین، خیلی به روضه و ذکر ائمه (علیهم السلام) اهمیت می‌داد. اما گاهی می شد که در مجلس روضه شرکت می کرد و گریه نمی کرد. می گفت: «این فرد برای خدا نمی‌خواند.»

 

-گاهی با دوستان به بهانه کوه نوردی، می رفتند پشت کوه دو برادران و از مواد منفجره‌ای که آنجا بود برمی داشتند برای ساختن سه راهی و... و از آنها در تظاهرات استفاده می کردند. یک بار تازه از کوهنوردی آمده بودند که در گذرخان دستگیرشان کردند. کتک مفصلی خوردند و بعد هم تعهد دادند که دیگر در تظاهرات شرکت نکنند، اما آزاد شدن همان و ادامه فعالیت و شرکت در تظاهرات همان.

 

 

-با مادر رفته بودند مشهد زیارت. نیمه شب بلند شد و مشغول نماز شب شد.مادر با صدای زیبای عبدالله چشمانش را باز کرد. به ساعت نگاه کرد و دید هنوز وقت نماز صبح نشده است. بلند شد و همراه عبدالله مشغول نماز شب شد. عبدالله بعد از نماز به مادر گفت: «مادرجان نماز شب را فراموش نکن. همیشه سعی کن که نماز شب را بخوانی...»

 

-مسئول بسیج قم بود، اما آن قدر ساده و بی آلایش و متواضع بود و بین امروز و گذشته‌اش هیچ تفاوتی به وجود نیامده بود، که همه فکر می کردند همان بسیجی ساده گذشته است.

 

- راه افتادیم برویم پابوس امام هشتم(ع). عبدالله خیلی با روحیه معنوی بهتری زیارت می‌کرد. ما این حال و هوا را نداشتیم. عبدالله گفت: «معرفتتان را نسبت به امام بالاتر ببرید تا درکتان از زیارت بیشتر شود.» ولی ما حوصله و فهم این را نداشتیم. او اما ساعت‌ها در سکوت فکر می کرد. زیارت می خواند و روی جملات دعا و زیارت دقیق می‌شد و مکث می‌کرد و... زیارتش متفاوت از ما بود.

 

-با هم می رفتیم جمکران. برایمان صحبت می کرد. می گفت: «نمازتان را با تفکر بخوانید. روی کلمات آن دقت کنید. لقلقه زبان نباشد.» می گفت: «در نماز امام زمان ۱۰۰ بار می‌گویند «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می دانید یعنی چه؟ آیا واقعا خدا را می پرستید؟ یا نه! در عمل غیر از خدا، همه را می پرستیم؟ شما چقدر از خدا کمک می گیرید؟ یا اینکه به هزار شکل از دیگران کمک می خواهیم ولی از خدا نه. آیا مال و ثروت و زن و فرزند و ... را به جای خدا نمی پرستیم و برایمان اهمیتش بیشتر نیست؟»

 

-مرخصی که می آمد نمی رفت دنبال تفریح و استراحت. احساس وظیفه می کرد که به جوان ها کمک کند. به تک تک دوستانش سر می زد و همه شان را تشویق می کرد که در جبهه شرکت کنند. می گفت:«در شهر هم که هستید در محافل مذهبی شرکت کنید.» می خواست نقطه اتصال با اهل بیت(ع) در دل ها روشن بماند. می گفت: «همین جلسات مذهبی و روشنگری ها باعث می شود که افراد آگاه شوند و احساس تکلیف کنند و به جبهه بروند.» خودش هم هروقت بود در جلسه شرکت می کرد و تحلیل های خیلی کامل و دقیقی از اوضاع جبهه و کشور برای بقیه می گفت و روشنگری می کرد.

 

منبع:

نشریه پلاک ۱۷، شماره های اول و دوم، ص ۱۹ و ۲۰

پرینت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

با سلام و درود فراوان به امام خمینی مرجع و رهبر عظیم الشأن جهان اسلام و درود و سلام به امت همیشه در صحنه بدین وسیله سفارش خودم را به شما امت وفادار به عرض می رسانم، یکی اینکه حالا که اسلام را به عنوان یک قدرت برتر و تنها راه رسیدن به سعادت بشریت عرضه کرده اید و دیگر مسلمین به واسطه پایداری تان با طاغوت و حکّام جور خودشان در ستیزند و از طرفی جوانان مسلمان به بی محتوایی مکاتب شرق و غرب و در نتیجه نسبت به آنان سر خورده اند، و تنها راه نجات را اسلام یافته اند و می بینید و می شنوید که همه جا ندای اسلام خواهی بلند است و نصرت های الهی یکی پس از دیگری شامل مسلمین می گردد، مبادا تبلیغات سوء و شیطانی دشمنان اسلام و ایادی شان و ساده لوحان که از آنان گول خورده اند در شما اثر بگذارد و به اهمیت کارتان پی نبرده و سنگر پایداری را در همه جا خالی بگذارید که ثابت کردید که ثابت قدم خواهید ماند و در شناختن راه و دنباله روی هیچ گاه از امام بزرگوار و قائم مقام رهبری حضرت آیت الله منتظری فاصله نگیرید که ایشان هم اسلام را بهتر می شناسند، هم دشمنان اسلام و نیرنگ های سازمان های مخوف جاسوسی آنان را بهتر می شناسند و بدانید که خداوند این توفیق را به شما داده است که تحت رهبری امام بزرگوار اسلام را از انزوا درآورده و به عنوان یک ملت اسوه دیگران از شما درس گرفته و زمان عظمت اسلام فرا رسیده است، این بود سخنم با ملت بزرگوار و مطلبی با خانواده‌ام دارم؛ مادر عزیزم که هم برایم پدر بودی، هم مادری مهربان و بردبار و رنج کشیده؛ می دانم که پدرم دعا کرد که من بمانم تا به جای او به تو خدمت کنم، افسوس که در طول این مدت که با تو بودم، نتوانستم حق تو را ادا کنم، کوتاهی مرا ببخش، هر چند نمی شود حق مادر را ادا کرد، خداوند إن شاءالله فرزندان مرا برایتان نگه دارد تا جای من خدمتگزار شما باشد. اما همسرم مرا در این راه یاری کرد خداوند تا پایان عمر ثابت قدم تو را نگه دارد و از فرزندان نمونه مسلمانانی بسازی که دیگران به آن حسرت بخورند و برای موفقیت در این راه باید در تربیت آنان کوشا باشی که تو را آن گونه می بینم در انتخاب دوست برایشان دقت کنید، آنان را به مسجد عادت دهید و از اسلام و قرآن و اهل بیت برایشان زیاد بگویید تا ساخته شوند، در مورد شهادت من افتخار کنید که اگر اجلم در خارج از جبهه اتفاق می افتاد و به مرگ طبیعی می رفتم دیگر اینگونه نبود که الان نزد خداوند روسفید هستید، بدانید که خدا در قرآن و حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می‌گویند که اجل هر کس مشخص شده است؛ بنابراین نگرانی نیست و بدانید نزد خداوند باری تعالی اجر عظیم دارید در مورد فرزندان علی جان و حسین جان، إن شاءالله راه پدرتان را که اسلام است ادامه دهید تا پدرتان خوشحال گردد و در مورد مادرتان و مادر خودم به شما سفارش می کنم که احترامشان را نگه دارید و خدمت گذارشان باشید تا سربلند و عزیز باشند (اما سفارشات شخصی: ۱- مبلغ بیست هزار تومان به سرور خانم بدهکارم که بابت زمین به سپاه داده ام و خانواده اطلاع دارند. ۲- مبلغ دو هزار تومان به آقای امیدی بدهکارم. ۳- مهر همسرم پنجاه هزار تومان است که به او پرداخت شود. ۴-دفترچه قسط نزد همسرم است که پرداخت شود. ۵- از بابت نماز و روزه حدود یک سال برایم نماز و روزه بگیرید. ۶- از بابت منزل، موقع خریداری مبلغ منزل شصت و پنج هزار تومان بود که بیست و پنج هزار تومان آن را حداقل خودم پرداخته ام، با مادرم غیر از این مبلغ کنار بیایید. هر مقدار دیگر از خانه مادرم برایم سهمی قرار دارد جزو ارثم حساب بیاورید. ۷- زمینی دارم که سند مالکیت آن در خانه مادرم است و مادرم فروشنده را می شناسد، پول آن کاملاً پرداخت شده است، جزو اموالم به حساب بیاورید. ۸- موتور را به اموالم حساب بیاورید، از خانه و اثاثیه آن مادرم و همسرم اطلاع دارند. ۹- زمینی از سپاه گرفته ام که مبلغ شصت هزار تومان بابت آن داده ام و بدهی دیگر ندارم، آن را به حساب بیاورید. ۱۰- حدود هزار و پانصد تومان بابت رد مظالم از طرف من بپردازید. ۱۱- از طرف من از همه حلالیت بطلبید. ۱۲- مبلغی به حاج عزت الله پدر زنم بدهکارم، اگر بیشتر بود، با نظر همسرم بپردازید. ۱۳- به آقای رحمانی از برادران سپاه که در بسیج بوده است احتمالاً بیست تومان بدهکار بوده ام، نمی دانم پرداخته ام یا نه، با ایشان مصالحه کنید و اگر کس دیگری آمد بابت بدهی، در صورت تشخیص با او مصالحه کنید.)

والسلام

عبدالله معیل

۶۴/۱۱/۱۸