سال 42 سالی که امام را دستگیر کردند، پسری میان جمعیت با آن همه شلوغی به دنیا آمد. قابله ناامید شده بود؛ ولی مادرش همان موقع نذر حضرت زهرا کرد که اگر بچه ام سالم ماند اسمش را می گذارم حسین و میفرستمش در راه امام خمینیw. همین هم شد اسمش را گذاشتند حسین.
تا چهارم ابتدایی بیشتر نخواند و رفت دنبال کار نجاری وردست عمویش. انقلاب که شد با ابوطالب برادرش رفتند ستاد مقاومت مسجد جامع را تشکیل دادند جنگ شروع شده بود چون آموزش نظامی دیده بود رفت اهواز در همین بحبوحه بنی صدر رئیس جمهور بود از مخالفان سرسختش بود روی دیوارها علنی می نوشت مرگ بر بنی صدر. با برادرش دائم در جبهه بودند تا ابوطالب شهید شد و حسین جبهه رفتنش متوقف نشد تیربارچی گردان سیدالشهدا بود سال 63 با اصرار پدرش ازدواج کرد با خواهر شهید علی خوش لهجه که آن موقع پیک گردان بوده بهار عقد و عروسی تابستان. اولین فرزندش سال 65 به دنیا آمد به نام علیرضا 7 سال جبهه بود می رفت و می آمد جانشین واحد تخریب بود تا زمانی که به آرزویش رسید در 12 بهمن 65 در شلمچه بر اثر خمپاره به شهادت رسید فرزند دومش محسن پنج ماه بعد شهادت پدرش به دنیا آمد.
والفجر 8 دشمن فشار زیادی آورده بود و ما باید مین گذاری می کردیم دشمن بی امان تیراندازی می کرد یک لحظه دیدم حسین به عقب برگشت رفتم ببینم چه شده دیدم تیر کمانه کرده به صورتش و غرق خون است حالش خیلی بد بود با آن حالش گفت« بروید کار را تمام کنید» با پیک گردان به عقب منتقلش کردند بعدها فهمیدم در راه بیهوش شده.
از بچه های کم سن وسال تخریب درخواست دعا می کرد شب عملیات بود می گفت« دعا کنید من هم شهید بشم اگر به آرزوم برسم همتون رو شفاعت می کنم».
فردا صبح به آرزویش رسید.
نیروهایی که در مناطق عملیاتی بودند اکثرا ترک زبان بودند حسین برای اینکه حرفشان را بفهمد در دفتری که داشت اصطلاحات و کلمات ترکی را می نوشت تا یاد بگیرد پشتکاری داشت برای یادگیری.
در یکی از راهپیمایی ها گرفتنش کتک مفصلی خورده بود و بعد هم فرار تا جایی که چند روز در خانه بستری بود ولی باز هم از رو نمی رفت و دست از انقلاب و مبارزه برنمی داشت.
رک و صریح حرفش را میزد امربه معروف و نهی از منکر می کرد کسی جرأت نداشت جلویش از امام بد بگوید به امام علاقه شدیدی داشت.
در شلمچه که بودیم هوای نیروهایش را داشت پدری می کرد برایشان می گفت« اینها امانتن دست ما».
از تشریفات و اسراف بیزار بود از جبهه که می آمد می گفت« یه نوع غذا درست کنید بیشتر از اون اسرافه».
سن و سالی نداشتم به مرخصی که آمد گفت« داداش اگه من نبودم مراقب زن و بچه ام باش» مسئولیتی را روی دوش من گذاشت تا از همان موقع یاد بگیرم مسئولیت پذیری را.
هواپیما بالای سرمان مانور می داد بچه ها همه در حال تیراندازی بودند حسین تیربار را برداشت و نشانه گرفت درست زد به هدف چند متر آن طرف تر دود هواپیما بلند شد.
بچه ها خوشحال شدند آمدند برای تشکر حسین گفت« من نزدم کسی دیگه ای زده من وسیله بودم برید از اون تشکر کنید».
مشغول استراحت در پادگان شهید زین الدین بودیم نصف شب بیدارم کرد و گفت« پاشو بریم دستشویی ها رو بشوریم» خوابم می آمد خلاصه پاشدیم رفتیم حس کرد یکم ناراحت شدم که بیدارم کرده گفت« بخاطر این بیدارت کردم که بگم ما مسئول و فرمانده این بچه ها نیستیم ما خادم بچه های تخریبیم.»
بسمه تعالي
با درود وسلام بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خميني ، آن پير جماران و قلب امت و درود سلام بر شهداي گلگون كفن انقلاب اسلامي بخصوص شهداي تخريب ، و درود بر امت ايثارگر كه با پشتيباني نمودن از انقلاب اسلامي و رهبري ، مشت محكمي بر دهان ابر قدرتها زدند.
امت حزب الله ! شما تا به حال ستون محكمي بر خيمه انقلاب بوده ايد ، سعي كنيد همانند گذشته به رزمندگان اسلام كمك كنيد ، با اين كار به كور دلان بفهمانيد كه پيكار رزمندگان بخاطر عشق به اسلام و همواره امام را دعا كنيد .
پدر و مادرم ! در جهت رشد و تربيت من بيست سال كوشش كرديد اما من نتوانستم دين شما را ادا نمايم . وقتي به جبهه آمدم بخاطر من رنج و سختي هاي زيادي كشيده ايد . همه ا ينها بخاطر اسلام است.
پدر و مادرم من به شما زياد رنج دادم ناراحتتان كردم ، اينك كه قلبم به خاطر عشق به شهادت به تلاطم افتاده مرا ببخشيد .من هم اگر توفيق شهادت داشتم در روز قيامت شما را شفاعت خواهم كرد .
خواهر و برادرم ! سعي كنيد كه قاسم وار و زينب گونه زندگي كنيد فرزندانتان را فقط براي اسلام تربيت كنيد. سلاح به زمين افتاده شهدا را به دست بگيريد و به آنها بگوييد : امام خميني كيست ؟ شهادت يعني چه ؟
همسرم ! مي دانم در مدت ازدواج ما ، بخاطر دوري من رنجها و زحمتها كشيدي وبخاطر اسلام چيزي نگفتي من از تو شرمنده هستم اگر شما را تنها گذاشته ام و به جبهه رفتم ،چارهاي نبود.
همسرم! از تو مي خواهم كه سعي كني حرمت شهادت را حفظ نمايي و شهادت مرا براي خودت سعادت بداني . چرا كه در روز قيامت شفاعت دهنده اي داري.
همسرم! در تربيت اسلامي فرزندانم كوشا باش چرا كه تربيت بايد اسلامي باشد . سعي كن به آنها رهبر را بشناساني و عشق به امام را به آنها بفهماني . اگر چه آنها براي اين كار هنوز كوچك هستند ولي قلبي بزرگ دارند به آنها بگويي پدرتان فقط براي حفظ اسلام به جبهه رفت . اگر اسلام در كار نبود نمي رفت . به فرزندانم ياد بده فقط در راه خدا كار كنند ، اگر چه در اين راه دچار سختي و رنجها بشوند.
همسرم! پس از شهادت من (( پيشاني بند )) مرا به پيشاني فرزندانم ببند كه در روي آن نوشته شده (( لبيك يا امام )) بگذار با ديدن آن چشم بد دلان كور شود .
همسرم! حسين به نداي امام لبيك گفت، لبيك خدا خواهانه ، لبيك به ابا عبدالله الحسين زمان.
همسرم! در پايان از شما مي خواهم به سخنان امام گوش فرا دهيد چون ، هر چه او مي گويد حرف پيغمبر (ص) مي باشد او را دعا كنيد.