تاریخ : پنجشنبه 12 مرداد 18:18 کد خبر : 1392

خاطرات عشق شهدا به امام رضا علیه السلام


از حرم که آمدیم بیرون گفت: «امشب سفارشتون رو به امام رضا (ع) کردم. به آقا گفتم من دارم می رم جبهه. شما به بچه های من سری بزنید.

شهید اسدالله کشمیری

فرمانده محور تیپ ویژه شهداء

    تولد: روستای حسین آباد قرقی مشهد 1341     

 شهادت: کربلای هفت مریوان 1364

سنی نداشت، هنوز مدرسه می رفت. توی عالم کودکانه ی خودش نذر کرده بود که اگر امتحان هایش را  قبول شد، برای کبوترهای حرم امام رضا (ع) گندم ببرد.

نذر کبوترها رد خور نداشت. قبول که می شد می رفت پیش پدرم و می گفت: «بابا سهمیه ی کبوترای امام رضا (ع) رو از خرمن گندماتون بذارین کنار تا براشون ببرم.»

یک کیسه ی کوچک گندم برمی داشت می رفت حرم، سراغ کبوترهای امام رضا (ع).

 

راوی: خواهر شهید

 


 

شهید احمد کشوری

تولد: فیروز کوه – مازندران 1332    

 شهادت: دره میناب – 1359    مزار: بهشت زهرا (س)

 

احمد اولین فرزندم بود. موقع بارداری اش دل توی دلم نبود. خیلی می ترسیدم  چون سابقه ی مرگ نوزاد  در فامیل ما زیاد بود. خدا خدا می کردم برای بچه ام اتفاقی نیافتد. به دنیا که آمد مدام مریض می شد آنقدر که دیگر دکترها هم قطع امید کردند. حسابی ناامید شده بودم. احساس کردم که دیگر راه چاره ای نیست. رفتم سراغ طبیب واقعی.

امام رضا (ع) ضامن شد احمدم شفا گرفت.

 

راوی: مادر شهید


شهید محمد قاسمیان شیروان

تولد: شیروان - 1343  شهادت:  شلمچه 1365    مزار: امامزاده حمزه شیروان

 

آنقدر حرم می رفت که توی خانه معروف شده بود به کبوتر حرم. چندین بار به خانواده اش گفته بود: «من وقتی جبهه هستم لطف خدا شامل حالم میشه و از همه کس و همه چیز منقطع می شم ولی دلم پر می کشه برای زیارت امام رضا(ع).»

کنکور که داد دانشگاه علوم مشهد قبول شد. انگار که بال درآورده باشد. خوشحال بود. درس خواندن در جوار علی بن موسی الرضا(ع) برایش لذت دیگری داشت.

آخرین باری که اعزام شد اول رفت حرم یک دل سیر زیارت کرد. چیزی طول نکشید که پیکر بی جانش برگشت. وقتی وصیتنامه اش را باز کردند نوشته بود: «بدنم را ببرید کنار قبر امام رضا(ع) و برایم زیارت نامه بخوانید.»

 

 منبع: پرونده شهید در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان  رضوی


شهید مهدی زین الدین

فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع)

تولد: تهران-1338  شهادت: جاده بانه سردشت-1363

مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم

با آقامهدی و شهید صادقی رفته بودیم شاهرود برای بررسی مشکلات سپاه و بسیج آنجا. شهید زین الدین روی بچه های شاهرود خیلی حساب باز می کرد. نیروهای زبده ای که رزمندگان گردان کربلای لشکر 17 بودند. کارمان که تمام شد سوار ماشین شدیم تا برگردیم اما آقا مهدی با لبخند و ملایمت آمد جلو و گفت: «حاج آقا، بچه ها می گن تا مشهد راهی نمونده اگه قبول کنین بریم زیارت و برگردیم. زیاد طول نمی کشه.» تا آمدم حرفی بزنم شهید صادقی نشست پشت فرمان و دور زد سمت مشهد.

نزدیک مشهد که شدیم حال و هوای شهید زین الدین دیدنی بود. سکوت کرد و رفت توی خودش. تمام حواسش جمع امام رضا(ع) بود.

وقتی رسیدیم اولین کاری که کرد غسل زیارت بود. بعد هم راه افتاد سمت حرم. تا صبح ماند.

هنوز هم که هنوز است حسرت آن حالت هایش را می خورم. حسرت آن اشک ها، ناله ها و بیداری سحرگاهی اش.

راوی: مرحوم حجت الاسلام ایرانی

 


 

شهید حسین کشاورزیان

تولد: فراش محله بهشهر- مازندران-1340   شهادت: ام الرصاص-1365

مزار: بهشت فاطمه بهشهر

  می گفت: «توی خواب دیدم مریضی سختی دارم. آقا آمدند و فرمودند چرا این قدر ناراحتی و ناله می کنی؟ عرض کردم آقا تاب و توانم کم شده. نظر لطفی کردند و باز فرمودند چه می خواهی؟ گفتم آقاجان، شما اول شفایم بدهید؛ بعد هم شهادت را نصیبم کنید.»

 شفایش را از امام رضا(ع)گرفته بود. برای شهادتش هم فرموده بودند: «وقتی به شهادت می رسی که ازدواج کرده باشی.»

روی همین حساب برای ازدواج سریع اقدام کرد. برایش خواستگاری رفتم و چیزی نگذشت که رخت دامادی پوشید.

وعده امام رضا(ع) خیلی زود تحقق پیدا کرد. رخت دامادی که پوشید رخت شهادت را به تنش پوشاندند.

راوی: مادرشهید


شهید حسن باقری

جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

تولد: تهران- 1334

شهادت: چنانه (منطقه عمومی فکه)- 1361   مزار: بهشت زهرا(س)

 

می گفت: «با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده. همه چیز رو از ایشون بخواین. این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه. چرا حاجتاتون رو از امام رضا (ع) نمی خواین؟

 یک روز بعد این ملاقات رفتیم مشهد زیارت امام رضا (ع). وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد. سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام، دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم.»

یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد. امام رضا (ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود؛ پیوستن به کاروان سرخ شهادت.

راوی: محمد گلزاری


شهید عبدالحسین برونسی

فرمانده تیپ 18 جواد الائمه(ع) لشکر 5 نصر

تولد: گلبوی کدکن تربت حیدریه 1321  

 شهادت: عملیات بدر- چهار راه خندق 1363

  بازگشت پیکر 1390      مزار: بهشت رضا(ع)

 

شبی که فردایش قرار بود برود جبهه، با هم رفتیم خانه تک تک فامیلها، از همه حلالیت طلبید. دست آخر هم بردمان حرم خدمت امام رضا(ع). خودش یکی یکی بچه ها را برد دور ضریح طواف داد. از حرم که آمدیم بیرون گفت: «امشب سفارشتون رو به امام رضا (ع) کردم. به آقا گفتم من دارم می رم جبهه. شما به بچه های من سری بزنید. گفتم بیان از شما خبر بگیرن. اگه یک وقتی کاری داشتید برید و کارتون رو به امام رضا (ع) بگید. من شما رو سپردم دست  امام رضا (ع)» .

راوی: همسر شهید


شهید محمد فتحی

تولد: قم - 1350       شهادت: شلمچه - 1366      

مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم

برادرم فتحعلی که شهید شد کار رفتن محمد به جبهه گره خورد. مادرم راضی نمی شد. خیلی به این در و آن در زد اما فایده نداشت. قرار بود پدر و مادرم بروند مشهد. وقت رفتنشان، یک نامه و یک اسکناس پنجاه تومانی آورد داد به مادرم و گفت: «مادر این نامه و پول رو بندازید توی ضریح امام رضا (ع).» مادرم پرسید: «توی نامه چی نوشتی پسرم؟» محمد جواب داد: «چیز مهمی نیست یه مشکل کوچیکی دارم که از آقا خواستم حلش کنن.» کنجکاو شده بودم.پرسیدم: «داداش توی نامه چی نوشتی؟» گفت: «بذار جوابش رو بگیرم بعد برات می گم.»

 درست فردای روزی که پدر و مادرم از مشهد برگشتند محمد آماده شده برای رفتن به جبهه.

تازه سرّ آن نامه را فهمیدم. امام رضا(ع) مادرمان را راضی کرده بود.

راوی: برادرشهید


منبع : حماسه 17
کد خبرنگار : 14


حضرت امام رضا (ع)     خاطرات شهداء     ولادت امام رضا (ع)                                


chapta